زندگینامه ادوارد باک کاشف گل های باک
1401-01-22 1401-01-22 8:19زندگینامه ادوارد باک کاشف گل های باک

زندگینامه ادوارد باک کاشف گل های باک
گلهای باک توسط دکتر ادوارد باک (Edward Bach) انگلیسی باکتریولوژیست، پاتولوژیست، ایمونولوژیست و هومیوپات در سال ۱۹۳۰ ابداع گردید، که عمر خود را صرف تحقیق در حوزه خالص ترین شیوه های درمان کرده بود.
دکتر باک بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی در سن ۱۶ سالگی به دلیل احساس وظیفهشناسی به خواست پدر به کارخانه ساخت ابزار و آلات برنجی در بیرمنگهام انگلستان که متعلق به پدرش بود رفت. او در قسمت تراشکاری کار میکرد و ساعتهایی هم برای قراردادهای تجاری خارج از کارخانه میرفت. او آن کار را دوست نداشت و از صدای داخل کارگاه نیز ناراحت میشد. او از بچگی دارای روح لطیفی بود و عقاید ذهنگرا (mentalities) داشت و دارای حس درک اشراق و قدرت تمرکز بالا بود و این هدیه الهی در تجارت استفاده چندانی نداشت و به همین خاطر خیلی درکار موفق نبود و تقاضای زیادی نداشت. او عاشق مردم بود و در معامله چنان قیمتهای خوبی به مردم میداد که پدرش نمیتوانست سود خوبی از کارش داشته باشد.
بعد از ۳ سال جرأت پیدا کرد تا به پدر بگوید که میخواهد به تحصیل پزشکی بپردازد و پدر با اینکه دوست داشت او در صنعت به موفقیت برسد موافقت کرد و توانست در سال ۱۹۰۶ در سن ۲۰ سالگی به دانشگاه برود.
ادوارد باک از بچگی با عشق به مردم و طبیعت بزرگ شده بود و با دیدن مردم در رنج و بیماری و حتی حیواناتی که بیمار بودند و درد میکشیدند دچار پریشان حالی میشد و این حس باعث شد که او به یک درمانگر تبدیل شود. او احساس میکرد باید به کلیسا بپیوندد زیرا اعتقاد داشت بزرگترین درمانگر مسیح بود.
باک با وجودی که وضعیت سلامتی خوبی نداشت ولی با جدیت تمام کار و مطالعه میکرد و هر روش و مطلبی راجع به درمان و سلامتی پیدا میکرد. مطالعه مینمود. او فهمیده بود که یک دارو نمیتواند همه افرادی را که یک نوع بیماری دارند درمان کند. او متوجه شد کسانی که طبیعت و مزاج شبیه به هم دارند به یک دارو خوب پاسخ میدهند. به زودی متوجه شد که خصوصیات فردی مهمتر از بیماری جسمی در درمان بیماریهاست و احساس کرد عدم موفقیت در درمان به علت این است که پزشک وقت کمی برای مطالعه بیمار میگذارد و بیشتر تمرکز خود را روی علائم جسمی گذاشته و به این حقیقت که هر شخص تفاوتهایی دارد اهمیت نمیدهند و متوجه شد که تمرکز اصلی روی بیماری نباید باشد.
دکتر باک در سن ۲۵ سالگی در سال ۱۹۱۲ فارغالتحصیل شد. او در بیمارستان کار میکرد و علاوه بر آن وقت زیادی برای تحقیق میگذاشت. در طول جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ او مسئول درمان ۴۰۰ مجروح بودو علاوه بر آن به تحقیقات خود ادامه میداد.
در سال ۱۹۱۸ شیوع آنفلوآنزا باعث کشته شدن هزاران نفر گردید و دکتر باک با ساخت واکسن جان هزاران نفر را نجات داد و کار او مورد توجه قرار گرفت.
تا سال ۱۹۱۹ به طبابت در طب رایج مشغول بود و در آن زمان به بیمارستان هومیوپاتی در لندن به عنوان پاتولوژیست و باکتریولوژیست رفت و با مطالعه آثار هانمن کاشف هومیوپاتی به هیجان آمد و عقاید خود را شبیه هانمن دید و تحت تأثیر جمله هانمن treat the patient and not the disease (باید بیمار را درمان کرد نه بیماری را) قرار گرفت.
باک احساس کرد با ترکیب کشفیات هانمن و خودش ، میتواند باعث توسعه هر دو روش شود او شروع به کار در تهیه واکسن از ارگانیسمهای رودهای از طریق متد هومیوپاتی کرد و موفقیتهای بزرگی به دست آورد و به تحقیقاتش ادامه داد ولی او دوست داشت به جای باکتریهای رودهای NOSODE) (BOWEL از گیاهان استفاده نماید.
باک با توجه به اینکه درآمدی خوبی داشت اعلام کرد که میخواهد کارش را ترک کند و به جمعآوری گلها بپردازد. دوستانش به او اعتراض کردند که تو هر چه بدست آوردهای ترک میکنی و میروی برای پیدا کردن گلهای وحشی؟ این دیوانگی است!
باک به کمک حس اشراقی که داشت و تحقیقاتی که انجام داد ، متوجه شد شبنم گیاهان دارای خاصیت درمانگری است و این زمانی بود که شروع به توانمند کردن گل های خود با قرار دادن گلها در ظرفی از آب چشمه در زیر آفتاب کرد.
در سال ۱۹۳۰ در سن ۴۳ سالگی لندن را ترک کرد. با فروش لوازم آزمایشگاهیش مقداری پول بدست آورد ولی کافی نبود. ادوارد باک درمان را هنر میدانست و از زمانی که لندن را ترک کرد به ندرت برای درمان بیماران پول میگرفت اما گاهی هدایایی از آنها دریافت میکرد.
ادوارد باک خوشحال بود که ۳۸ رمدی را پیدا کرده و احساس کرد زمانی است که دنیا باید راجع به آن بداند. او و همکارانش برنامهریزی چند سخنرانی را دادند و اولین آن در سن ۵۰ سالگی در سپتامبر ۱۹۳۶/۲۴ بود. در انتهای اکتبر او قدرت بدنی خود را از دست داد و مجبور شد در بستر بماند. او به تعالیم چیزی که پیدا کرده بود ادامه داد و تصویر واضحی از آنچه انجام داده بود مشخص کرد کمی بهتر شد ولی در نوامبر ۲۷/۱۹۳۶ در بستر درگذشت.
او ترس از مرگ نداشت و اعتقاد داشت میتواند به کارش در جهان دیگر ادامه دهد. میراث باشکوهی از خود بجای گذاشت و فهمید که خالق هستی که ما را آفریده گلهای دشت و صحرا را قرار داده تا بشر بتواند دردهای خود را با آن درمان کند و آینده روشن و شادی داشته باشد.